جدول جو
جدول جو

معنی بی تاب - جستجوی لغت در جدول جو

بی تاب
بی قرار، بی طاقت، کسی که قرار و آرام ندارد
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
فرهنگ فارسی عمید
بی تاب
بیقرار و بی طاقت، (آنندراج)، آنکه آرام و قرار ندارد، بی قرار، بی طاقت، (فرهنگ فارسی معین)، ناتوان و ضعیف و زبون و ناشکیبا و بی آرام، (ناظم الاطباء) :
بی رتبت تو گردون بیقدر چون زمین
با هیبت تو آتش بی تاب چون شرر،
مسعودسعد،
هم آخر کار کو بیتاب گردد
هم او هم کنگره پرتاب گردد،
نظامی،
جان کمست آن صورت بیتاب را
رو بجو آن گوهر کمیاب را،
مولوی (مثنوی چ خاورص 23)،
دلم بر شوخی مژگان بی تاب تو میلرزد
که روز و شب بزیر سایۀ تیغاند آن ابرو،
میرزا بیدل (از آنندراج)،
- بی تاب شدن، ضعیف و ناتوان و بی آرام شدن، (ناظم الاطباء)،
- بی تاب و توان، بی آرام و ناتوان،
- بی تاب و توان کردن، ناتوان کردن، کم زور کردن، (ناظم الاطباء)، کودن و گول، (ناظم الاطباء)، کودن، ابله، (فرهنگ فارسی معین)، بی محبت، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)،
- بی حس شدن:
کرشمۀ تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد،
حافظ،
رجوع به حس و احساس شود
لغت نامه دهخدا
بی تاب
بیقرار و بی طاقت
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
فرهنگ لغت هوشیار
بی تاب
بی حوصله، بی صبر
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
فرهنگ واژه فارسی سره
بی تاب
بی صبر، بی طاقت، بی قرار، سراسیمه، مضطرب، ناآرام، ناشکیب
متضاد: آرام، شکیبا، صبور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی تاب
غير صبورٍ
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به عربی
بی تاب
Fidgety
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بی تاب
nerveux
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی تاب
sabırsız
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بی تاب
بے تاب
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به اردو
بی تاب
অস্থির
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به بنگالی
بی تاب
wasiwasi
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی تاب
חסר מנוחה
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به عبری
بی تاب
안절부절못하는
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به کره ای
بی تاب
落ち着きのない
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بی تاب
बेचैन
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به هندی
بی تاب
gelisah
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بی تاب
กระสับกระส่าย
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به تایلندی
بی تاب
wiebelig
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به هلندی
بی تاب
inquieto
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بی تاب
nervoso
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بی تاب
inquieto
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بی تاب
坐立不安的
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به چینی
بی تاب
nerwowy
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به لهستانی
بی تاب
неспокійний
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بی تاب
unruhig
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به آلمانی
بی تاب
неспокойный
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
بی قراری، بی آرامی
فرهنگ فارسی عمید
بی صبری و ناشکیبایی و ناتوانی و درماندگی، (ناظم الاطباء)، بی قراری، بی طاقتی، (فرهنگ فارسی معین)، بیهوده و ناحق، (ناظم الاطباء)، بیهوده، (فرهنگ فارسی معین) :
سوار هنرمند چابک رکاب
که برآتش انگشت زد بی حساب،
نظامی،
، ناصحیح و ناراست، (ناظم الاطباء)، ناصحیح و نادرست، (فرهنگ فارسی معین) :
من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا
پدر بگوی که من بی حساب فرزندم،
سعدی،
، کنایه از ظلم و بیداد، (آنندراج) :
تا چند بی حساب به اهل نظر کنی
اینک رسید نوبت روز حساب خط،
صائب (از آنندراج)،
شاهی که بر رعیت خود بی حساب کرد
سیلاب گشت و خانه خود راخراب کرد،
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
بیقراری بیطاقتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شتاب
تصویر بی شتاب
صبور، با شکیبائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
بی حوصلگی، بی قراری، بی صبری
فرهنگ واژه فارسی سره
بی قراری، جزع، زاری، فزع، ناآرامی، ناشکیبایی، ناشکیبی
متضاد: آرامش، قرار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی شتاب
تصویر بی شتاب
Unhurriedly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی شتاب
تصویر بی شتاب
не спеша
دیکشنری فارسی به روسی